
در دنیای ورزش، مسابقۀ جالبی هست به نام "دوِ استقامت". در این مسابقه مهم نیست چه کسی زودتر از دیگران به خط پایان میرسد، بلکه مهم این است که شخص دونده مسیری طولانی را بدَوَد بدون اینکه در وسط راه خسته شود و از ادامۀ مسابقه بازایستد. زندگی مسیحی را هم میتوان به یک "دوِ استقامت" تشبيه کرد چون باید در آن پایداری نشان داد.
مدتی پیش، چند آیه شدیداً نظرم را جلب کرد و مرا به فکر واداشت. پولس رسول به ایماندارانِ به مسيح میفرماید که برایشان دعا میکند تا چشمان دلشان روشن شود و به این واقعیت پی ببرند که خدا برای برخيزانيدن عيسی از مردگان، چه قدرت عظیمی بهکار بُرد.
بهیاد دارم چند سال پیش، فرزندانم را برای سفر به پاریس برده بودم. در محوطۀ وسیع در مقابل کلیسای بزرگ "نوتردام"، در میان جمعیت، زنان کولی از اروپای شرقی، کودک در آغوش، به گدایی مشغول بودند. چند نفر از آنها از من تقاضای کمک کردند. من هم سکهای ناچیز به آنها میدادم. دخترم که اتفاقاً ایماندار خوبی است، اعتراض کرد که اینها نیازی به کمک ما ندارند و میتوانند به مملکت خود برگردند. بلافاصله این فرمودۀ مسیح بهذهنم آمد و آن را به دخترم هم گفتم: "خوشا به حال رحیمان، زیرا بر آنان رحم خواهد شد." (متی ۵: ۷). کمکی که من به آنها میکردم، آنقدر ناچیز بود که "رحم کردن" بهحساب نمیآمد، اما فرصت خوبی بود که به یاد این تعلیم مسیح بیفتم.
من "نوروز" را خيلی دوست دارم، گرچه سالهایی طولانی است که در خارج از ایران زندگی کردهام. هر سال، در چنین روزهایی، به یاد سالهای اولیۀ زندگی ام میافتم. به یادِ آن پیادهروِ خیابانی که در آن حرکت میکردیم و پدرم دستم را گرفته بود. خوب به خاطر دارم آن شاخههای گل یاس را، با آن رایحۀ عجيبشان، که از دیوار حیاط یکی از خانهها به بیرون خزیده بود. در آن دوره، نوروز برایم جذابيت خاصی داشت.
در یک دورۀ خاص در جوانیام، شروع کردم به اینکه از خود بپرسم، خدا از من انتظار دارد چه رفتاری داشته باشم؟ او میخواهد من چگونه باشم؟ پس شروع کردم به بررسی آیاتی از کلام خدا، کتاب مقدس، که دربارۀ رفتار و منش یک فرد مسیحی تعلیم میدادند.
طبق تجربیات و مشاهداتی که داشتهام، بعضی از واعظان مسیحی، به منظور تشویق ایماندارانِ به مسيح، تأکید بسیاری بر جایگاه بلند ایشان در حضور خدا مینمايند. برای مثال، میگویند که ما ایماندارانِ به مسیح، به عنوان فرزندان خدا، با مسیح همارث هستيم. یا اینکه در مسيح، ما نژادی برگزيده و کاهنانی هستيم که به پادشاهی رسيده ايم. البته، همۀ اینها صد در صد درست و مطابق کلام خدا است. من هم بهنوبۀ خود، خدا را با فروتنی سپاس میگویم که منِ نالایق را به چنین جایگاهی رسانده، و بهخاطر آن شادی میکنم.
نکتهای که دربارۀ ازدواج و زندگی زناشویی و خانوادگی، از بسیاری از زوجهای غربی میشنوم، زوجهایی که ایماندارِ به مسيح نیستند، این است: "من دیگر به طرف مقابل احساسی ندارم. عاشق شخص دیگری شدهام. پس میروم با کسی زندگی کنم که عاشق او هستم!" این گفته در میان زوجهای ایرانی، در شهرهای بزرگ نیز رواج یافته است. این یکی از دلایل افزایش میزان طلاق در جوامع شهری است.
من خيلی خوب میدانم "افسردگی" چه هست و چه نیست. روانشناسان برای افسردگی، تعریف جالبی بهکار میبرند. میگویند، "افسردگی، سرماخوردگی روان است".
خوردن غذا از بچگی، يکی از دلخوشی های بزرگ من بود! وای به روزی که متوجه میشدم ناهار، باب ميلم نيست و مثلاً خورش کدو داریم، آنوقت روزگارم سیاه میشد!
چقدر ناراحت می شوم وقتی میشنوم که بعضی از واعظین و معلمین، راه پیروی از مسیح را چنان برای مردم سهل و آسان جلوه میدهند تا هر کسی بتواند بهراحتی خود را "مسیحی" یا "ایماندار" بداند! مثلاً گفته می شود که، اين دعا را با من تکرار کن تا نجات بيابی و رستگار شوی!
یکی از جملات در کتابمقدس که دلم را به درد میآورد و گاه حتی با به یاد آوردن آن، اشک در چشمانم حلقه میزند، فریادی است که عیسی مسیح بر صلیب، لحظاتی پیش از جان سپردن، برآورد و فرمود: "ایلی، ایلی، لـَمّا سَبَـقْـتـَنی؟ یعنی ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟" (متی ۲۷: ۴۶).
ارزشمندترین هدیهای که تا کنون دریافت کردهاید، چه بوده است؟ وقتی این سؤال را از خودم میکنم، بیشتر تمایل دارم به فرزندانم فکر کنم، اینکه آنها ارزشمندترین هدیهای هستند که خداوند به من و همسرم عنایت فرموده است.